اختصاصی کافه پستچی – دیشب معجزه وقتی داشت می رفت خونه پاش رفت تو یه چاله و پیچ خورد. در حالی که با صدای بلند ناله می کرد می گفت ایهالناس به دادم برسید . خدا لعنت کنه هر کی این چاله رو کنده پر نکرده . مردم یکی یکی دورش جمع شدند و می خواستند دستش را بگیرند و بلند کنند که گفت نه نه دست نزنین به من. هم پام شکسته ، هم دستم ، هم گردنم . یکی گفت مگه می شه گردنت اگه شکسته باشه باید بیفته به یه سمتی که سریع گردنشو کج کرد سمت راست بدنش . می گفت زنگ بزنید آنبولانس بیاد . یکی گفت آنبولانس نه معجزه آمبولانس که جیغ بنفشی کشید روش مرتیکه تو این بدبختی داری غلط منو میگیری بعد برگشت رو به سوپری محله و گفت آقا احسان جان مادرت زنگ بزن پلیس بیاد احسان گفت پلیس واسه چی !؟ معجزه گفت می خوام شکایت کنم علیه احسان گفت علیه کی !؟ تو که چیزیت نشده و معجزه شروع کرد به داد و فریاد می خوام از اداره آب و فاضلاب و برق و شهرداری و مخابرات خسارت بگیرم. من دیگه فلج شدم نمیتونم تا آخر عمرم کار کنم . باید بهم بیمه بازنشستگی بدن . مردمی که دورش جمع شده بودن وقتی داد و فریادهای الکیشو دیدند یکی یکی رفتن پی کارشون و معجزه موند و خودش ، حتی احسان سوپری هم نموند. معجزه وقتی دید کسی دوروبرش نمونده لباساشو تکوند و یواشکی از سرجاش بلند شد و شروع کرد به دویدن . احسان سوپری اونو در حال دویدن دید گفت معجزه کجا با این عجله وایسا دارن میان خسارتتو بدن . معجزه که فهمید کلکش نگرفته خودشو زد به نشنیدن و به راهش ادامه داد. تو راه همش میگفت لعنت به این شانس . چی می شد اگه یه جام میشکست و خسارت می گرفتم یه مدت می نشستم تو خونه . خداجون اگه این جوری می شد قول میدادم که مثل چینیا روزی دو وعده غذا بخورم و اصلا دسشویی نرم و جای لباس دور خودم لنگ بپیچم. خداجون یعنی میشه….
خداجون اگه این جوری میشد…
